با نشونی عطر نیلوفر...
شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۱۴ ب.ظ
تو را دوست دارم، سینهزن هایت را، گریه کن هایت را، میوندارهای هیئتت را
وجب به وجب فرش های روضه ات، چای روضه ات، پرچم های هیئتت، همه ی همه ی را
شاید کارم ازین حرفا گذشته، حتی آدم های معمولی که بی خبر از فاطمیه از جلوی درب هیئت رد می شوند، آن ها را هم دوست دارم، هرکسی که رنگی از شما برده، صدایی از شما به گوشش خورده...
میبینی هر شب نفر آخر از روضه ات بیرون می روم
پناه همهی بی پناهی های منید...
کلاغ رو سیاهم بین کبوترهایت، میدانم
اما خیلی دوستت دارم، این روزها و شب ها، بیشتر....
عاقبت فدای شما میشوم
کاش می شد که هزار بار....
۹۵/۱۲/۰۷