همسه

آنان که رفتند کار حسینی کردند، آنان که مانده اند باید کار زینبی کنند و الا یزیدی اند...

همسه

آنان که رفتند کار حسینی کردند، آنان که مانده اند باید کار زینبی کنند و الا یزیدی اند...

در نجف یافته ام چاره ی ناچاری را

آخرین مطالب

  • ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۰۳ ...

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

اینیستاگرام شبکه جالبی بود. همون روزهایی که نسخه اندرویدش عرضه شد نصبش کردم. عکس محور بودنش, جذابیتش رو بیشتر کرده بود. این اواخر اما احساس میکردم فضاش باسرعت زیادی رو به مسمومیت داره حرکت میکنه! تظاهر, ریا, روشنفکر بازی های دینی, باحجاب های ورژن جدید و همه و همه فضای اونجا رو اگزچه شلوغ تر کرده بود اما انگار دماغت رو بچسبونی به اگزوز ماشین و نفس بکشی! این شد که حالا پنج ماهه که این برنامه رو پاک کردم.

چند روز پیش دوستی ازم پرسید چرا پاک کردی, من هم در جواب حرفهای بالا رو زدم! ایشون هم در جواب گفت تقوای ستیز داشته باشیم نه تقوای گریز.

باخودم مرور کردم اون روزهایی که فعالیت داشتم بیشتروقت ها کپشن عکسهام نقد یا تشویق از اتفاقات جامعه بود. گاهی از شهید بهشتی مطلب میزدم, گاهی از دلتنگی های کربلا و گاهی هم مطالب دلی. 

اما با خودم گفتم بقیه چرا باید ببینن که فرضا من دلم گرفته یا دلتنگ یک سفر مذهبی ام یا امثالهم؟ یا نقد و انتقاد ما از وقایع سیاسی روز آن هم در حلقه ای که همه همسو و همنظرن با من چقدر کمک کنندست؟ بعد با کامنت های جنس مخالف چه باید کنیم؟ 

کار برای انقلاب در فضای مجازی شاید به شکل های امن تر دیگه ای هم بشه! خب این نمیشه که دخترپسرهای نامحرم برای هم کامنت بذاریم حتی بدون هیچ نیتی! مگه میشه شبانه روز نامحرم هایی رو دید حرفهاشون رو خوند اما روی انسان تاثیری گذاشته نشه؟ به قول اون عالم اکر دیدی روت اثر نداره مریضی باید بری دکتر! ادمه دیگه یا بهتر بگیم شیطانه دیگه... غفلت کنی خوردی! ماهم که غافل...

همونجا بود که فتوا رو صادر کردم و دستور به هجرت دادم و گووور پدر اینیستا رو گفتم و تمام! البته شاید ادمهای قوی و محکمی باشن که بتونن سالم بمونن تو این فضاها ولی من چو بید سر ایمان خویش میلرزیدم. شاید یک روز برگشتم به این فضا اما باید قبلش فکری کرد که چطور میشه فعالیت کرد و سالم موند.

تقوای ستیز داشتن خیلی زیباست. اما من دشمنم رو جایی درون خودم پیدا کرده بودم, نه در اینیستا

الف سین
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۶ ۱ نظر

چشم من خیس شد عاشق شدنم هم لو رفت

گریه بر من قدغن بود... نمی دانستم

الف سین
۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم


اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان,گردنیم

اگر خنجر دوستان,گرده ایم

گواهی بخواهید:اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم


چهار مصرع اولش افتاده رو زبونم اما تمامش قشنگه، با صدای ناصر عبدالهی قشنگ تر هم شد.

داستان زندگی ماست

الف سین
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۰ نظر