همسه

آنان که رفتند کار حسینی کردند، آنان که مانده اند باید کار زینبی کنند و الا یزیدی اند...

همسه

آنان که رفتند کار حسینی کردند، آنان که مانده اند باید کار زینبی کنند و الا یزیدی اند...

در نجف یافته ام چاره ی ناچاری را

آخرین مطالب

  • ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۰۳ ...

اینیستاگرام شبکه جالبی بود. همون روزهایی که نسخه اندرویدش عرضه شد نصبش کردم. عکس محور بودنش, جذابیتش رو بیشتر کرده بود. این اواخر اما احساس میکردم فضاش باسرعت زیادی رو به مسمومیت داره حرکت میکنه! تظاهر, ریا, روشنفکر بازی های دینی, باحجاب های ورژن جدید و همه و همه فضای اونجا رو اگزچه شلوغ تر کرده بود اما انگار دماغت رو بچسبونی به اگزوز ماشین و نفس بکشی! این شد که حالا پنج ماهه که این برنامه رو پاک کردم.

چند روز پیش دوستی ازم پرسید چرا پاک کردی, من هم در جواب حرفهای بالا رو زدم! ایشون هم در جواب گفت تقوای ستیز داشته باشیم نه تقوای گریز.

باخودم مرور کردم اون روزهایی که فعالیت داشتم بیشتروقت ها کپشن عکسهام نقد یا تشویق از اتفاقات جامعه بود. گاهی از شهید بهشتی مطلب میزدم, گاهی از دلتنگی های کربلا و گاهی هم مطالب دلی. 

اما با خودم گفتم بقیه چرا باید ببینن که فرضا من دلم گرفته یا دلتنگ یک سفر مذهبی ام یا امثالهم؟ یا نقد و انتقاد ما از وقایع سیاسی روز آن هم در حلقه ای که همه همسو و همنظرن با من چقدر کمک کنندست؟ بعد با کامنت های جنس مخالف چه باید کنیم؟ 

کار برای انقلاب در فضای مجازی شاید به شکل های امن تر دیگه ای هم بشه! خب این نمیشه که دخترپسرهای نامحرم برای هم کامنت بذاریم حتی بدون هیچ نیتی! مگه میشه شبانه روز نامحرم هایی رو دید حرفهاشون رو خوند اما روی انسان تاثیری گذاشته نشه؟ به قول اون عالم اکر دیدی روت اثر نداره مریضی باید بری دکتر! ادمه دیگه یا بهتر بگیم شیطانه دیگه... غفلت کنی خوردی! ماهم که غافل...

همونجا بود که فتوا رو صادر کردم و دستور به هجرت دادم و گووور پدر اینیستا رو گفتم و تمام! البته شاید ادمهای قوی و محکمی باشن که بتونن سالم بمونن تو این فضاها ولی من چو بید سر ایمان خویش میلرزیدم. شاید یک روز برگشتم به این فضا اما باید قبلش فکری کرد که چطور میشه فعالیت کرد و سالم موند.

تقوای ستیز داشتن خیلی زیباست. اما من دشمنم رو جایی درون خودم پیدا کرده بودم, نه در اینیستا

الف سین
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۶ ۱ نظر

چشم من خیس شد عاشق شدنم هم لو رفت

گریه بر من قدغن بود... نمی دانستم

الف سین
۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم


اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان,گردنیم

اگر خنجر دوستان,گرده ایم

گواهی بخواهید:اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم


چهار مصرع اولش افتاده رو زبونم اما تمامش قشنگه، با صدای ناصر عبدالهی قشنگ تر هم شد.

داستان زندگی ماست

الف سین
۰۶ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
الف سین
۲۸ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۳

یا سامع الشکایا....

الف سین
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۳ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
الف سین
۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۴

نمیدانم دغدغه زمانه ی ماست که به دلیل حجم بالای تهاجمات فرهنگی، همگی دغدغه کار فرهنگی داریم، یا دغدغه زمان و اقتضای دوران سنی ست که جوان دوست دارد کار کند و اثر گذار باشد! احتمالا مخلوطی از هردو که اولی بیشتر طعمش زیر زبان حس می شود! یک مخلوط ناهمگن!

مثل خریدارهایی که با عبارت ِ " بریم یه چرخ بزنیم برمیگردیم" اجناس همه مغازه ها را تست می‌کنند، در دریای موضوعاتی که می شود در آن کارفرهنگی کرد، من هم رفتم چرخ هایم را زدم و دیدم امروز چیزی واجب تر و مهم تر از بحث خانواده و به خصوص جایگاه "مادری" نیست! 

تضعیف و تحقیر و نابودی جایگاه مادر و مادری، درد دیروز و امروز نیست، می توان ادعا کرد حتی در دوران طاغوت هم  مملکت ما با این سم پاشی رو به رو بود اما کمتر کسی به آن دقت می کرد، حتی بعد از انقلاب هم تا همین چند سال اخیر نگاه کمتر کسی نگران این داستان می شود که آقا اوضاع "مادر" در جامعه وخیم است!  وخیم تر ازین که خود مادر دیگر مادر بودن را دوست ندارد ؟

در واقع داستان فراتر از این حرفاست، هرجا کشوری در حال توسعه بوده و اهل باج دادن به کدخدا نباشد، یعنی مسلمان باشد، باید منتظر انواع نسخه های پنهان و آشکار برای مردمانش که به نیت نابود ساختن فکری و اعتقادی آن ها پیچیده می شود باشد.  چه حکومت دست مسلمان های آن دیار باشد چه نه. اگر مسلمانی محکوم به استفاده از این نسخه ها هستی.

به کشور خودمان که نگاه میکنم، ریشه همه مشکلات به دو چیز بر میگردد، یکی تربیت، یکی لقمه، اولی برعهده مادر است معمولا دومی بر عهده پدر. یعنی در شرایط عرف معمولا این تقسیم بندی حاکم است. هردوی این ها اما امروز حال مسمومی دارند که من با علم ناقصم اولی را ریشه ی همه ی اتفاقات می دانم.


در پازل مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران، قطعه گمشده قطعه تربیت است.  تربیتی که وظیفه آن بر دوش مادر گذاشته شده است. 

از  اقدامات آشکار و نسبتا مستقیم نظیر فیلم های شبکه های ماهواره ای و ریختن قبح رابطه با نامحرم توسط شبکه های اجتماعی بگذریم، تعریف جدیدی از وظایف زن و تعریف جدیدی از استقلال و حقوق زن در حال ارائه شدن است.  مصادیقی برای تایید این ادعا وجود دارد:

یک: چند سال پیش تعدادی از فعالین فمنیست اقدام به تهیه منشو حقوق زنان کردند که در بندهایی از آن، حقوقی نظیر حق مالکیت بر بدن مطرح شده بود. در واقع حق زنا و همجنس بازی را برای زنام قائل شده بود. این داستان برای زمانی است که خبری از شبکه های اجتماعی نبود. بعد از آن اقداماتی نظیر کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و بعد تر با آمدن شبکه های اجتماعی کمپین های مختلف نه به حجاب اجباری و امثالهم... که تا کنون نیز ادامه دارد. در اینجا باید به نسخه ای که آلن تورن برای براندازی در جامعه ایران پیچاند و تقدیم جناب مهاجرانی و وزارت خارجه وقت کرد هم اشاره کنیم که گفته بود روی یک قشر سرمایه گذاری کنید آن هم دختران دانشجو! انتخاب دقیق و هوشمندانه ای هم بود. دانشجو سرش درد میکند برای اعتراض، جنس زن هم در جامعه ایران مورد بی مهری های زیادی از سوی عرف غلط جامعه قرار گرفته، جمع این دو می تواند ابزاری خوبی برای فشار آوردن به حکومت شود. تبدیل یک اعتراض مدنی به یک اعتراض سیاسی. ولا بد بعدتر این دختران قرار بود تبدیل شوند به سفیرانی که سبک زندگی جدیدی را برای زن ایرانی به ارمغان آورده اند، سبکی از زندگی که در آن زن دیگر با زن بودنش قرار است شناخته شود و نه با مادر بودنش! جمله قشنگی که در نگاه اول چشم را می رباید ولی تهش چیزی نیست جز زن به اصطلاح مستقلی که هم پول دارد هم روابط آزاد جنسی، اما خبری از خانواده نیست، آن هم تا وقتی که در سن جوانی است، وقتی که از این سن عبور کرد،  دیگر شعارهای خوش رنگ و لعاب فمنیستی برنامه ای برایش ندارد. زن با زن بودنش شناخته شود یعنی چه؟ اگر منظورشان قدرت روحی و فکری زن است که مگر مادری مانع این امر است؟ مگر مادرها قدرت روحی و فکری ندارند؟ عرصه مادری که اتفاقا عرصه ظهور قدرت های فکری و روحی است! اگر هم منظورشان بحث جسم است که تکلیف اش معلوم است. زن را باور کنیم با زن بودنش، یعنی با جاذبه های جنسی اش. سخیف ترین نگاهی که می شود به یک زن داشت.

 ما در جمهوری اسلامی، در تعریف و اکرام جایگاه مادری ضعیف عمل کردیم که چنین تعریف های بیخودی به خورد دانشجویان و مردم ما داده شده است. مادری یک مرحله بالاتر از زن بودن است. مادری آرمان زن بودن است نه هویت بخشی به جنس زن. مقام مادری دقیقا مثل مقام شهادت می ماند که کمال یک انسان را نشان می دهد. زن وقتی به مادری می رسد به مرحله مهمی از کمال میرسد. در دوران بارداری خدا با دمیدن روح در جنین مستقیم با مادر حرف می کند! این جایگاه را به چند میلیون حقوق در ماه و چند مدرک ارشد و دکترا می شود فروخت؟

دو: سازمان ملل. آژانس ها و کنوانسیون هایش همگی به انحا مختلف در حال دور کردن زن از جایگاه مادری هستند. 

  •  صندوق جمعیت و دفتر بهداشت جهانی،  از پیش از انقلاب دخالت گسترده ای در ریل گذاری مسیر حرکت زنان جامعه ایران داشته که  بعد از انقلاب رفتارش پررنگ تر شد. ارائه 13 روش عقیم سازی دائم و موقت، کسب مجوز از علما برای شکستن باور جامعه ایرانی که جلوگیری از بارداری و سقط کار بدی نیست!!!، شعار فرزند کمتر رفاه بیشتر، برگزاری ده ها همایش در خصوص عقیم سازی، تجهیز میلیاردی خانه های بهداشت و اجبار بهداشتیاران به ارائه خدمات جلوگیری به زنان و اقدامات بسیاری از این دست همگی تلاشی بود تا خانواده شلوغ ایرانی را به خانواده دو نفره ای تبدیل کند که اساسا چیزی به نام مادری دیگر تعریفی نداشته باشد! 
  • دخالت در مسیر قانونگذاریو اجبار ایران به پیوستن به کنوانسیون های مختلف یکی دیگر از اقدامات سازمان ملل برای فروپاشی نهاد خانواده در ایران است، اجبار ایران به اجرای کنوانسیون هایی که ایران را موظف میکرد در تمام رشته ها پذیرش دانشجوی دختر و پسر برابر باشد و کنوانسیون هایی که ایران را مجبور به استخدام های برابر آن هم با شرایطی ویژه میکرد. که نمونه اش را سال های پیش و در پی جداسازی محیط کاری زنان از مردان در شهرداری دیدم که صدای معاون زیر کار درآمد که این اقدام خلاف کنوانسیون های جهانی است!  اول زن را از خانه جدا می کنند بعد هم روزی هشت ساعت 9 ساعت در کنار نامحرمان نگه میدارند که کنوانسیون های جهانی را اجرا کنند! در واقع کمتر کسی خبر دارد که بسیاری از سیاست های اتخاد شده در بحث پذیرش دانشجو استخدام، همگی بر اساس امر کنوانسیون های جهانی است و این خوش خدمتی ها هم همگی گزارشش به دست مسئولین ملل متحد رسیده و لابد تکه استخوانی را هم به صورت بورس تحصیلی یا هدایای نقدی یا کرسی مقام مشورتی جلوی مسئول مربوطه پرت می کنند.
سه: ماهواره، تلویزیون، سینما، اینترنت و شبکه های اجتماعی - آن چه در این وادی ها در حال صورت گرفتن است خداروشکر از کسی پوشیده نیست و بچه های دغدغه مند اگر کاری هم از دستشان بر نمی آید حداقل فریاد میزنند که فلان فیلم محتوایش زباله ی متفعنی است که به اسم روشنفکری در مغز مردم می کنید! 

اما تفاوت مورد اول و دوم با مورد سوم در این است که در دو مورد بالا، جمهوری اسلامی خود با دست خود دارد قبری برای مادرنشان تهیه می کند! اجرای سی ساله قانون تنظیم خانواده توانست در ذهن مردم این را فرو کند که فرزند بیشتر زن را از زندگی کردن دور میکند! و برای زن وظایف و آرمان های دیگری را تعریف کرد. زن موفق را زن مستقل خصوصا در عرصه اقتصادی معرفی کردند که وجود بچه دست و پایش را میگیرد. حالا دیروز صحبتشان بچه بود امروز دردشان نهادی به اسم خانواده است. اصلا چرا باید خود را اسیر فردی به نام شوهر کند؟ نیاز عاطفی خود را با همین روابط قبح ریخته یا فوقش با ازدواج سفید می تواند ارضا کند و نیاز جنسی خود را هم لابد از همین طریق ها! در واقع از هر طریقی که برای او الزام و تعهدی نیاورد. 

مشکل غرب با زن ایرانی، تعهد او به خودش و خانواده اش است. طبق اسناد ملل متحد، ازدواج دختر 17 ساله ممنوع است اما روابط نامشروع  و ارتباط جنسی برای او باید آزاد باشد و جلوگیری ازین ارتباط ممنوع دانسته شده! 
یعنی هر غلطی خواستی بکن اما زیر بار تعهد نرو! تعهد یعنی تشکیل خانواده، تعهد یعنی من وظایفی را میپذیرم!  تعهد یعنی همان چیزی که رسول خدا آن را جهاد اصلی زن دانست.

چه قدر پیامبر(ص) خوشگل کار کرده است. کار فرهنگی را باید برویم زانو بزنیم و از رسول ا.. یاد بگیریم. یک سری وظایف هست که فقط از دوش زن بر میاید، حالا پیامبر(ص) نمی آید بگوید تو به وظیفه ت عمل کردی، بلکه می گوید تو جهاد کردی! جهاد که این همه آیات و روایات برایش داریم ! جهاد، عنصری که غرب گشته و گشته و در دین اسلام این را پیدا کرده و آن را با تشکلی داعش و اسلام هراسی شروع به تخریبش کرده است. 
در واقع پیامبر(ص) بدون ذره ای تعارف، چنان شان و جایگاهی به زن می دهد که دیگر زن برای اثبات خود لازم نیست برود به اسم حضور در جامعه کار کند، برود سال ها وقت بگذارید و مدرک دکترا بگیرد،  راضی به انواع خودنمایی ها شود و به این ترتیب فکر کند حالا در جامعه حضور موثر پیدا کرده و حقوقش با مرد برابر شده ! 

مشکل ما این است که همیشه در فیلم هایمان، مادر را زنی ساده و ساده لوح نشان دادیم که تماما احساس است و تحمل ناراحتی فرزندش را ندارد. زن را بشور و بساب نشان دادیم در حالی که همه میدانند دین وظیفه بشور  و بساب برای زن در نظر نگرفته ! مشکل ما مشکل عرف بیمار جامعه ایران به خاطر برداشت سطحی از دین بود. اسلام آمده که ویرانه های مارا آباد کند، که بوی تعفن سنت های جاهلیت مارا بشوید و معطر کند اما ما از دین پوسته اش را هم به درستی نفهمیدیم چه برسد به مغزش! 
روایات حسن تبعل روایاتی که در خصوص زن آمده، همگی زن را به مرتبه ای از شان و غرور می رساند که آرمان هایی نظیر اشتغال و مدرک دکتری داشتن مقابل آن سخیف جلوه می کند! البته این به معنای بد بودن درآمد مالی و تحصیلات تکمیلی نیست، اما همه این ها اگر در خدمت رشد زن و رشد جامعه نباشد مفتش هم گران است. استقلال مالی دارد اما تعهدی به فرزند و خانواده اش نه! مدرک دکتری دارد اما خانواده نه! واقعا این چه معنای احمقانه ای است که برای رشد و پیشرفت از خودمان در آوردیم. یکی باید داد بزند آقا به خدا پادشاه لخته لخت است باور کنید لخت است.

امروز جمهوری اسلامی بیشتر از هرچیزی نیاز دارد تا جایکاه واقعی مادر را به زنانش و به مردانش نشان دهد. باید جایگاه مادری تکریم شود. نه با چهارتا بیلبورد و همایش! بلکه در عمل. در قانونگذاری باید مثل غربی ها که بهترین حمایت هارا از مادر ها دارند، بهترین قوانین حمایتی را داشته باشیم ( البته درد غرب برای این است که زن را ساکت نگه دارد به هرحال وقتی روابط جنسی آزاد است باید فکری هم به حال بعدش کنند)، باید فیلم ها و سریال ها و علوم انسانی ما دست از نوشخوار کردن مزخرفاتی که خود غربی ها هم به آن عمل نمی کنند اما برای ما نسخه اش را پیچیده اند بردارند. 


پ.ن: متن اگر غلط املایی دارد به دلیل تند تایپ کردن است.
پ.ن 2 : در این باب خیلی می شود نوشت از زوایای دیگر و عوامل موثر دیگر. 
الف سین
۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۷ ۱ نظر

سحر ندارد این شب تار

مرا به خاطرت نگه دار


شاید هم...

الف سین
۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۹:۲۶ ۰ نظر
به نام شما...

شب های عید فطر رو همیشه دوست داشتم. دیشب هم تا دو, سه تو خیابونا با دوستم پرسه میزدیم. حرف مبزدیم اما حواسم به حرفا نبود. تو ذهنم داشتم با خودم حرف میزدم مثل همیشه...
شب های عید فطر ختم میشه به دلتنگی صبح عید
دعاهای قبل از باز کردن روزه, وقتی باخودت میگی خودش گفته مستجاب میکنم تا وقتی روزه ت رو باز نکردی
سحرهاش و شعرایی که مینوشتم تو گروه
"سحر سوم ماه است مدد یا زهرا(س)... تو بده اذن زیارت به همه نوکرها"
شب هایی که دیر میرسیدم...
شب های قدر

دلم برای همه این ها تنگ مبشه
شاید در اصل دلتنگی برای امیدی بود که تو این ماه به اجابت ها داشتم
اگر امامزاده نبود, با یک دنیا دل تنگی صبح عید فطر چیکار میکردیم...
صبح عید حتما به شب میرسه و تموم میشه... اما تو حرفامونو فراموش نکن
اصرار هام رو.... تو میدونی گره های زندگی بندت چیه
بنده ای که بارش سنگینه, که ازش ناراضی ان...
تو از سینه ها حتما خبر داری تویی که میدونی چه خبره....


http://dl.abarat.info/audio/Karimi-BaRoyeSiah[128].mp3
الف سین
۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۹ ۱ نظر
چند وقتیه که دقت کردم دیدم وقتی میخوام یه حرف هیجانی بزنم، چه از سر خوشحالی چه ناراحتی عمیق، زبونم میگیره، البته نه همیشه، اما تعدادش کم هم نیست...
خیلی وقت پیش هاهم، یعنی دوران راهنمایی یه بار حس کردم زبونم گاهی که متکلم وحده هستم تو جمع، لکنت میگیره، میدونم از روی استرس نیست ولی علتش رو نمیدونم، فرقی هم نداره. دونستن و ندونستنش.
چند وقت بود دلم میخواست اینجا بنویسم این کشف رو...

الف سین
۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۵۶ ۱ نظر

ده روزی هست گوشیم دیگه میل روشن شدن نداره و بی سر صدا سوخته.

لابد دیده دیگه حرفی برای رسوندن نداره, تصمیم گرفته ساکت باشه تا همیشه.

خبرای خوبش رو رسوند, خبرای تلخش رو هم....

چقدر میشه حرف نوشت به این بهانه


(شبها گاهی با گوشی مادر یا لپتاپ سری میزنم به اینجاها)

الف سین
۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۲ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
الف سین
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
الف سین
۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۱۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
الف سین
۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۷
نه اینکه کاسه صبرم لبریز شده باشه از همه حرف هایی که در سینه حبس کردم
نه اینکه کم آورده باشم جلوی کنایه هایی که در لا به لای نوشته ها شنیدم
من همه این کنایه ها را دوست داشتم، همه این دلخوری هایی که به شکل کلمه درومدند و من رو بی مسئولیت، نامرد، بی انصاف، یکی مثل بقیه،  دونست، همه را دوست داشتم

فقط کمی و شاید بیشتر از کمی دلم گرفت از حجم این همه حرف ِ خورده، این همه دفاع ِ نکرده،...
آدم های بد و بی انصاف و نامرد هم ممکن است گاهی دلشان بگیرد
راستی، من چه قدر داد برای کشیدن دارم...

با سکوتم برای هر زخمی 
در دلم کوهی از نمک دارم


کاش هیچ کس این پست را نه ببیند نه بخواند نه پیغامی بگذارد...


الف سین
۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۰ ۲ نظر

باخودم میگم چطور میشه آرزوهای بزرگ برای پریدن داشت وقتی دل یکی از تو شکسته باشه..

خدایا تو میدونی بنده ات چه قدر تقصیر داره و چه قدر بی تقصیره

کاش تو کاری کنی برای گره ی دل های بنده هات

ما تورو اهل انتقام گرفتن و اذیت کردن و نه گفتن های بی دلیل نشناخیم

هر دعایی که مستجاب نکردی پشتش رحمت و مراقبتی از بنده ت بود

یا رازق طفل صغیر

یا راحم شیخ الکبیر


گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است

اما چه سود حاصل گل های پر پر است


الف سین
۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۲ ۰ نظر
یاسریع الرضا

یک سال و خوردی پیش که در محل کارم اینترنت پرسرعت خوبی داشتم، تونستم یک سری از فایل های صوتی شهید بهشتی رو بارگزاری کنم به این امید که به درد کسی بخوره. 
پیشنهادم این هست که بریزید رو گوشی موبایل و  به جای اصوات دیگر به این حرف ها گوش بدید.

الف سین
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۱۳ ۰ نظر

گاهی وقت‌ها به این فکر میکنم که "کلمه‌ها"، عجیب‌ترین آفریده های خلقتن. با "کلمه"ست که میشه آدمی رو شکست و با کلمه‌ست که میشه روی زخم‌هاش مرحم گذاشت. کلمه‌ها آفریده های عجیبی اند وقتی بزرگترین معجزه پیامبر(ص) ما کلمه‌ست. کلمه هان که دل ها رو لو میدن...

اما این عجیب ترین خلقت، با لشگر میلیونی و میلیاردیش، گاهی در مقابل یک سکوت و یک نگاه، سلاح از دست می‌اندازه و تسلیم میشه.  عجیب تر اینکه خدا راه رسیدن به سکوت رو از میون کلمه‌‌هاش عبور داده.

ما کجای این خلقت ایستاده ایم؟

آوینی گفته بود در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی‌شود، اما نگفته بود به بهای خون دل یا خون رگ‌ها...


پ.ن : اولین پست اینجا 

الف سین
۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۲ ۱ نظر